گفت:مدارا!

بدست • 24 آوریل 2006 • دسته: شخصی

ننوشتن هم عالمی دارد.گاهی وقتها که به آدمهای جاودانه تاریخ می اندیشی و شاید به علت جاودانگیشان از اینکه آنها اسیر هیچ کدام از این ابزارهای الکترونیکی نبوده اند ازخودت که تا بحال بابت بروز بودنت و بهره مندیت از همه این پیشرفتهای بشری بر خودت می بالیدی واز اینکه بر این فکر بودی که حداقل تفاوتی با این انسانهای سرگشته دنیا داری لپ ات گل انداخته بود بیزار می شوی.

در این چند وقت که این وبلاگ بیچاره خاک می خورد و اندک توجهم را هم از آن بر گرفته بودم،بودند کسانی که بر من خرده گرفتند از بابت ننوشتن و شاید عکس نگذاشتن.اما خوب پیش خودم فکر می کردم از چه بنویسم و یا عکس چه را منتشر کنم.در جائی که همه اتفاقات به جای اینکه تو را یا به وجد بیاورند و یا غم زده ات کنند حیرانی و نا خواسته از تعجب وقوع افعالی در اطرافت فکهایت قفل می کنند و ذهنت سر می شود دیگر چه نوشتنی،چه عکسی،چه دوغی؟
اگر از سیاست بنویسی که در نهایت محکومی به یاسن خواندن و بیهوده نوشتن و یا حتی اگر از احوالات روزانه ات بنویسی که محکومی به چرت و چیپ نوشتن که البته هستند بیشمار وبلاگهائی از آدمهای معقول و نامعقول که دچارند به این روزمرگی بیهوده.حتی اگر با عنصری از آسمانها رابطه پنهانی هم داشته باشند.
در این احوال بی مطلبی که در کانون خبر باشیم و بی خبر از همه اوضاع در جائی که همه دنیا برایت نقشه ای دارند و تو خود با بی برنامه ترین وضع روز را به شب و شب را به روز می کنی از چه می خواهی بنویسی.در جائی که امنیتی ترینها که داعیه دفاع از وطن را دارند خود بر دامن به ظاهر دشمن پناه برده اند برای عوام روزه می خوانند و یا برای نفع شخصی و تسویه حساب با آسایش ۷۰ میلیون بازی می کنند از چه می خواهی بنویسی.
شما باشید خسته نمی شوید از این مکرر مدام؟.
به بیشه ها گفتم دوش باگرگ پنهان شده در میانتان کمین کرده برای بره چه می کنید؟
گفت:مدارا!
گفتم بره می میرد با مرگ او چه می کنید؟
گفت:مدارا!
گفتم تا کی مدارا با این همه مدارا چه می کنید؟
گفت:مدارا!

دیدگاه خود را بیان کنید.