رای به صلح طلبی

بدست • 25 فوریه 2006 • دسته: عکاسی

ماجرای ما و انجمن ملی دارد به جاهای جالبش میرسد.من مینویسم ما شما بخوانید عکاسان.در این چند سال اخیر که از فارغ شدن عکاسی ایران و عکاسان آن از درگیریهای عکاسی میگذرد منظورم بعد از جنگ است ،شاید این برای اولین بار است – جمعی که حداقل برای من چرا و چگونه اش مهم نیست – اتفاقی افتاده تا عکاسی ایران راه به سامان یافتن ببرد.پیش از این هر کدام از آن عکاسان قدیمی و جنگ وانقلاب دیده تصمیم داشت کاری را برای عکاسی ایران انجام دهد و بعضی هم کم و بیش به میدان آمدند و گامی برداشتند هرچند در پاره ای تعداد گامها برای خودشان بیشتر بود تا برای عکاسی.

داخل پرانتز:آنچه من را بر این می دارد تا این کلمات را پشت هم ردیف کنم و چند جمله ای در اینجا بنویسم شاید از سر شکل گیری انجمن ملی باشد اما باعثش چیز دیگری است که بی ربطی یا با ربطی اش دیگر با شما.چند روز پیش از این در یک صبح آرام و معمولی برای من ، وقتی داشتم صبحانه می خوردم همزمان تلوزیون داشت برنامه ای را در باره امدادگران دوره جنگ ایران و عراق پخش می کرد.صحنه ها و صحبتها را که می دیدم و می شنیدم حالم گرفته می شد.آنقدر که دیگر بی خیال صبحانه شدم .با خودم فکر می کردم جدا از تبعات بد جنگ در آینده هر جا ،چه بلاهایی در زمان جنگ بر سر آدمهای بیچاره که نمی آید. کلی بد و بیراه به این صدام بخت برگشته که چرا با مملکت ما این کار را کرد گفتم و به این فکر کردم که اکنون ما چه روزهای خوبی شده. روزهای بدون جنگ و خونریزی.البته اگر این دولت خدمتگزار بگذارد.
امروز صبح هم روزنامه شرق ویژه نامه ۴صفحه ای راجع به صلح منتشر کرد.بخوانیدش به خواندنش می ارزد.پرانتز بسته.
در این چند روز که می خواستم مطلبی راجع به انحمن ملی در وبلاگم بنویسم مدام به این فکر می کردم که چگونه آن چیزی را که در ذهنم آمده بنویسم.برای من با دیدن وضع اکنون ماجراهای انجمن و نحوه شکل گیری آن و همچنین تلاش عده ای که پیش قدم شده اند بسیار جذاب است.
اصلا من راستش خوب درک نمی کنم چرا عده ای این اتفاق برایشان خوشایند و جذاب نیست.
کمی به ترکیب مثلا همین شورای کاری نگاه بیاندازید.کنار هم قرار گرفتن این آقایان برایتان جذاب نیست.
اساتیدی که تا دیروز و پیش از این که این ماجرا به خود رنگ و بوی جدی بیگیرد هر کدام برای خودشان منی بودند و روحیه جنگ طلبی شان داشت همه را خسته میکرد.بعضی ها هم که برای خودشان منبر و دفتر و دستکی داشتند گاهی شامی می دادند و دیگری را راه نمی دادند.و یا اگر دستشان به جایی می رسید انجمنی محفلی و … به راه می انداختند و نانی پخش می کردند و بیلانی به این طرف و آن طرف می پراکندند و آنهایی را که نمی خواستند در بازیشان راه نمی دادند.
خوب نگاه بیاندازید اما الان روحیه شان عوض شده.صلح طلب شده اند.در کنار هم مینشینند دست در دست هم برای عکاسی وقت می گذارند و تصمیم می گیرند و بدون هیچ انتفاعی و چشمداشتی حرف از همه گیر بودن کارشان میزنند.
از همه دعوت شده، از پیر و جوان ، دوست داشتنی و دوست نداشتنی.میل شخصیشان را در کار راه ندادند و از هیچ کسی هم پول نمی گیرند اما برای همه کار می کنند.
در آن برنام مستند امداد گری بود که در مصاحبه اش گفت:بعید میدانم این تصاویر که می بینید من باشم.من در خودم نمی بینم که آن کارها را انجام داده باشم و با تعجب به تصاویرش می نگریست.
اکنون من هم با تعجب به وقایع انجمن ملی می نگرم و انتظار ۱۱ اسفند می کشم.می خواهم بروم و رای بدهم ، مشارکت کنم ، که می پندارم حضورم و رای من فقط رای به انتخاب هیات موسس نیست ، رای به صلح است و دوستی ، رای به انحاد است از خودگذشتگی.
این برای من آرمان است چه انجمن ملی باشد و چه نباشد.

دیدگاه خود را بیان کنید.